فکر کنم هر کی تو عمرش یه بار هم که شده
اسم " حلاج " رو شنیده باشه...
بله منظورم حسین بن منصور حلاجی هست که به
حکم فریاد "انا الحق" زدنش به دار آویخته شد و
دست و پای او بریدند و چشمانش را در آوردند...
نمی دونم این داستان یک شوخی هست یا
واقعیتی از زندگی حلاج اما به نظرم
جالب اومد:
" گویند:
از حلاج پرسیدند: از چه رو بر دارت می کشند؟؟؟
گفت:
گفتم خدا منم...نگو که آن ها از خدا هم دل پری
داشته اند..."
خدا جون! مواظب خودت باش! خواستم این موضوع
رو بهت گفته باشم! نگو که نگفتی... یه بار با لباس
انسان اومدی روی زمین دیدی چی جوری باهات
برخورد کردند که...
حال و روز مردم زمان امروز خیلی بهتر از زمان
حلاج نیستا...
من که هیچ "ضمانت جانی" برات نمی بینم اگه
یه بار دیگه بخوای بیایی ها...
از ما گفتن بود... به قول معروف :
"صلاح مملکت خویش خسروان دانند..."
چون خیلی هوام رو داشتی گفتم یه بارم من
هواتو داشته باشم خدا جون...
" عرفان نوشت"
نظرات شما عزیزان: